جدول جو
جدول جو

معنی از این پس - جستجوی لغت در جدول جو

از این پس
(وَ / وِ لَ / لِ زَ دَ)
زین پس. از این سپس. از این ببعد
لغت نامه دهخدا
از این پس
از حا از این ببعد
تصویری از از این پس
تصویر از این پس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از این رو
تصویر از این رو
ازاین جهت، به این سبب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آن پس
تصویر از آن پس
بعد، سپس، از آن به بعد
فرهنگ فارسی عمید
(وَ / وِ لَ / لِ کَ دَ)
از این پس. بعد از این. من بعد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از این جهت. از این سوی. از این طرف:
کس از ما نبینند جیحون بخواب
وز ایران نیایند از این روی آب.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ دَ)
بعد. سپس:
دل و جنگ و کین را بیکسو نهاد
وز آن پس نکرد او ز پیکار یاد.
فردوسی.
وز آن پس بزرگان شدند انجمن
ز آموی تا شهر چاچ و ختن.
فردوسی.
وز آن پس بدو گفت کز میمنه
سواران بسیار و پیل و بنه...
فردوسی، اصلاً. هیچ:
از آن رنگ و آن بازوی و فر و چهر
فرومانده بد دختر از وی بمهر
همی دید کش فر و برز شهی است
ولیکن ندانستش از بن که کیست.
اسدی.
- از بن برآوردن نهال، از بیخ برکندن آنرا. (آنندراج). اجتلاف. (منتهی الارب).
- ازبن برکندن، اجتیاح. جوح. اجتثاث. جث. تقلیع. استئصال. اصطلام. احتفان. اخترام. تخرم. ایعاب. (تاج المصادر بیهقی). اجذار. (منتهی الارب). تجذیر. اسحات. جلف. (تاج المصادر بیهقی). استباحه. و رجوع به ترکیب ((از بیخ برانداختن)) ذیل از بیخ شود.
- از بن برکنده شدن، انقعاث. انقعار. (تاج المصادر بیهقی). استحناک. (منتهی الارب).
- از بن برکنده شده، مجتث ّ
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شُ دَ)
مخفف از این پس. از حالا. از این ببعد:
بدو گفت هرگز تو در خان من
ازین پس نباشی نگهبان من
چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که ایدون گمانم من ای شهریار
کزین پس نیابی تو از بخت بهر
بمن چون دهی کدخدائی شهر.
فردوسی.
سپاه دو کشور چو کردم نگاه
ازین پس جز او را نخواهند شاه.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از از این سپس
تصویر از این سپس
بعد از این از این پس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از این رو
تصویر از این رو
از این جهت بنابراین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن پس
تصویر از آن پس
بعد سپس از آن هنگام ببعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین پس
تصویر ازین پس
از این پس از حا از این ببعد
فرهنگ لغت هوشیار
از این طرف
فرهنگ گویش مازندرانی